شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

شاعرانه های یک لر اردیبهشتی

گم کرده ام دستانت را در کوچه های اردیبهشت...

عریان

خیلی ساده گفتی : تو با شعرهایت تفاوت داری!

دیگر فقط شعر هایت را دوست دارم!


شاید حق یا توست!

من مانند احساسم در شعرهایم عریان نیستم!



در مبحث نخیدن(همان نخ دادن خودمان)



حکایت ست بانو و ملک بادبادک بازان


در الافی امروزمان در ملک تهران، رسیدیم به بستانی به نام پردیسان. دیدیم در میان آسمان ، ببرو پلنگ و شکلک یاهوی خندان.

پرسیدیم از کسی چیست داستان ؟ گفت باشد جشن بادبادک بازان.

گفت هر هفته به پا باشداین جشن در میان همین بستان.

دیدم هر کسی بادبادکی فرستاده در اسمان؛ماهم بادبادکی خریدیم  تا بی کلاه نماند سرمان.

عاجز از بالا فرستادن بادبادکمان گفتیم ای امان! امد جوانکی و باد بادکمان را پراند خندان. ما درگیر بادبادکمان بودیم خندان ،دیدیم  نخی پیچید به نخ بادبادکمان در اسمان  . در تلاش برای رهاییدن از دست بادبادک ان جوان,خود جوانک امد پیش ما خرامان. گفت نخ به نخ شدیم بانو . گفتیم نخ به نخی دیگر چیست یارو ؟

خندید و نخمان را پس داد . دیدیم در کنار نخ شماره هم فر داد. افتاد که در ملک بادبادک بازان نخ به نخ شوند با دلبرشان.

نخمان را گرفتیمو و گفتیم نخت پیشکش!ما نخ به نخ نشویم با هر ریز چشم.

رفتیم سوی دیگر بستان دیدم بانوی دلبری را گریان . بانو عاجز از پراندن بادبان ناله میکردو میگفت ای امان!

دیدم جوان بی بادبادکی امد کنارش خرامان گفت نباشد جای هیچ غصه برخیز و  بادبادک را بپران. در خیال گفتیم شکرت ای یزدان ،تک نخی امن باشد برای این دو جوان . در خیال خود بودم که نعره  زد آن جوان نخ بده ای بلای جان . باونو نخی داد خندان و من مبهوت این داستان !

گفتم ای عجب از  این بستان بی نخی هم نباشد چاره داستان .نخ دادن باشد مارتنی در این میان که بسیار سریعتر باشد از دیگران! هر انکس که گفت نخ بده بی امان ، لحظه ای بعد بود در کنارش ارام جان.

رفتیم انسوتر این بستان، که  بیگانه نباشیم میان این دو جوان .دیدم  در انسوتر بادبادک بازی جوان ،که بود حرفه ای و خندان . دل ما را برد پی خودش در عمق اسمان. پیش خود گفتم ای ارام جان. حال چگونه نخ به نخ شود بادبادکمان؟

بسیار حرفه ای بود ان جوان تا می رسید به نخش بادبادکمان فرار میکرد از سمت دیگر بی امان! چنان مویی رد میکرد و لایی میکشید در اسمان که گفتم احسنت چه میکنی تو در خیابان !!!!

در خیال این بودم که نخ به نخی نیست درمان ،چه کنیم با این دلبر پر توان؟ که نخ رها شد از دستمان ،ما هم از پی نخ میرفتیم دوان!

 

به ناگه ان جوان خندان بگرفت نخ بادبادکمان. رسیدیم نزدیکش نفس زنان ! نخمان را پس داد خندان. تشکر کردیم با صدای لرزان.

فهممان شد نخ رهاییدن  باشد  مبحث سوم این داستان،هر کجا نخ به نخی و نخ دادن نشد درمان نخ را زدستت برهان؛گرچه باشد ریسک این که شلقوزی بگیرد نخ دردستان اما خوش شانس بود ست بانو در این داستان ! نخ بیافتد در دست همان جوان ؛ قلب ست بانو بلرزید شادان. ان جوان با نخ بادبادک به شدت نخ دادمان .

از قضا جوانک بود مثل ست بانو الاف در هر زمان .

هر هفته ها گذارش بود در ان بستان .

ست بانو گفت شکر یزدان

که گذارش باشد هفته بعد به همان بستان!

--------------------------

پ.ن 1: جاتون خالی پارک پردیسان خیلی خوش گذشت.

پ.ن 2: از بادبادکم براتون حتما یه عکس میزام.

پ.ن 3: خیالتان راحت باشد از جانبمان ، نه نخی دادیم و نه نخی شد نصیبمان!

 

 

 

 

تغییر عنوان!

سلام

خیلی از دوستان از من خواسته بودن عنوان وبلاگ رو تغییر بدم .دوستایی که پایه ثابت وبلاگمن میدونن که قبلا  عنوان وبلاگ ( شاعرانه های یک لر ترشیده )‌بود.


بنا به خواسته دوستان گلم عنوان وبلاگ رو به شاعرانه های یک لر اردیبهشتی تغییر دادم!!!



لطفا اگه خوب نیست بهم بگید تا دنبال یه عنوان بهتر بگردم !

ممنونم از محبت بی ریاتون ؛ عاشقتونم جوونای ایران زمین .

راستی اگه اهل فیس بوک هستین میتونید اونجا هم بهم سر بزنید .


قربون مهربونیاتون . فعلا

قصه

میدونی یه وقتایی دلم میگیره از غصه ؛همون وقتایی که نیستی که دستام به دستای تو نمیرسه

؛همون وقتایی که یادت نیست دلم تنگه واسه لمست؛همون وقتایی که میبارم و تو میری پی کارت؛همون وقتایی که عشقم تو چشمای تو میمیره؛همون وقتایی  که اون یکی داره  لب هاتو میبوسه.

 

میدونی این وقتاس که میمیرم من از غصه؛همین وقتاس که می پوسه دلم از درد اون بوسه؛میدونی این وقتاس که یادت نیست دلم پیشه دلت گیره؛همین وقتاس که من تنهام  و تو میخندی به درد  این قصه؛همین وقتاس که بیتابم از عشقت و اون با تو میرقصه.

 

شاید اونم وقتی  دستاش به دستای تو میرسه؛همین شعر غمگین و برای تو می نویسه؛که میمیره از دلتنگی اگه چشماتو نبینه.

 

نمیشه اخر قصه دلش پیشه دلم گیر شه؛خدایا یه کاری کن نمیرم من تو این غصه!

 -----------------------------------------

تقدیم به مهدی .س دوست خوبم

خوشحالم امروز تولدم بود!

امروزم گذشت. خدایا شکرت که خیلی خوب گذشت .

امروز دوبار کیک بریدمو دوبار شمع روشن کردم . یه بار با دوستام یه بار با خانوادم!

مرسی از همه کسایی که بهم انرژی مثبت دادن از جمله مامانم که عاشقشمُ النازو الهه که دوستشون دارم و نفیسه که نفسمه و سهیلام که عشقمه و a.k عزیز و m.j گلم .

ممنونم از حضور مهربونتون توی جشن کوچیکم .