ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
1- از روزی که بابا رفته به همه دخترایی که بابا دارن حسودی میکنم ؛ به همه کارایی که باباها بر ا باچه هاشون میکنن حسودی میکنم . مثلن اون روز یه دختری رو دیدم که باباش باهاش تو پارک والیبال بازی میکرد ، با این که بابا محال بود همچین کاری بکنه ، اما یهو دلم برا بابا تنگ شد ، دلم خواست منم بابا داشتم ...:(
2- امروز چهلم بابا بود :( باز همون صحنه ها برام تکرار شد ، یاد غسال خونه و لحظه ای که گذاشتنش تو قبر از صب یه ریز تو مخم داره مشت میکوبه :( خدایا این خارج توان من بود ....
3- امروز لباس سیاه مامانو از تنش درآوریم، بردیمش آرایشگاه ، وقتی تو ارایشگاه روسری شو باز کرد که موهاشو شونه کنه تازه دیدم چقد تو این 40 روز موهاش سفید شده :(
1
اولین بار است از آسودگی ات غمگینم !
دیگر از درد زانو بی تاب نیستی ،
دیگر نمیترسی ،
دیگر آشفته نیستی ؛
اما،
من غمگینم
از این آسودگی !
بابا ، آرامشت مبارک !
---
2
بابا خوابی ؟؟
اینجا شبا سردت نمیشه ؟؟
روزا آفتاب تنت و نمیسوزونه؟؟
بابا دیگه اینجا تنهای نمیترسی ؟
دیگه دیر اومدنام نگرانت نمیکنه ؟
بابایی تو که سنگیننی پتو اذیتت میکرد ، میگفتی جون ندارم زیر پتوی سنگین تکون بخورم ، حالا اینجا اذیت نمیشی ؟؟
بابا پارچ آب یخ بالا سرت بود همیشه ، حالا دیگه تشنه ات نیس ؟؟
بابا ، صدامو میشنوی ؟؟
بابا تو که انقد خوابت سنگین نبود ! بابا این خواب نیس ، تازه بیدار شدی ، ولی بابا من هنوز خوابم ؛بدون تو این خواب یه کابوسه !
بابا بیدارم کن ، تو رو به خدا منم بیدار کن ...
--
3
برای سنگ مزار بابا اینو نوشتم ، نمیدونم خوبه یا نه ؟؟
دیگر نشانی ام را گم نخواهی کرد ،
اینجا برای ابد به انتظار نشسته ا م !
وقتی داشتیم متن اعلامیه ترحیم بابا رو اماده میکردیم ، فامیلی همه دامادارو زدیم که کسی ناراحت نشه ؛ بعد من بهشون گفتم دو تا جا خالی ام بزارید برا منو آجی لیلا !
اعلامیه ها که اومد نزاشته بودن ! خو دو روز دیگه شوعر من بیاد ناراحت بشه کی پاسخگوعه ؟
دو هفته پیش دقیقن تو همین ساعت داشتم با بابایی املت میخوردم !
خدایا باورم نمیشه
دلم براش تنگ شده ، از اون دلتنگیا که تا ته دنیام تموم نمیشه
دلم برا باباجان گفتناش تنگ شده ، دردمو به کی بگم ؟